شعری زیبا

ساخت وبلاگ

شعری زیبا از شاعر کرمانی (بانو پرنیان)

گر به ساحل میرسی غافل مشو از ناخدا
مرد دریارفته دیده موج و گرداب بلا
برگ باران خورده داند قدر ابر نوبهار
قطره شبنم نداند کوشش فواره ها
می وزد هر سو نسیم مهربانی شرق و غرب
لیک مُرده زنده شد از نفحه باد صبا
غافلان، نامادری کی جای مادر می‌شود؟
مهربان کی می‌شود چون مادر بی ادّعا؟
غربت از بیگانگان هم آشنا سازد، ولی
تلخی غربت نسازد قند، کام آشنا
دست آهنگر که پُتک سخت بر سِندان زند
نازکان کی می نوازد پینه های دست ها؟
گرچه نیلوفر زمین ریشه اش مردابی است
دل نبندد شاخه اش هرگز به مرداب فنا
حافظا از خال هندوی پریرویان مگو
ترک شیرازی شناسد خط و خال خویش را
پشّه و پروانه و خفّاش پرّانند، لیک
پرّ پروانه کجا و پرّ سیمرغ هوا؟
سیب یا گندم چه فرقی میکند؟ جُرمش یکیست
آدم و حوا گنه کارند از حکم قضا
عاشقی شایستگی می‌خواهد و دلبستگی
ورنه هر ناقابلی قابل نگردد با ادا
از بهار زندگی صبح و مسائی باقی است
موسم پیری نباشد زندگانی را بقا
شاعری در گوشه خلوت پریشان خاطر است
می نویسد شاعرانه در نهان و در خفا
هیچ فرعی جای اصلی را نمی‌گیرد، پری
بی وفا کی می شناسد قدر ارباب وفا؟

زبان و ادبیات فارسی ......
ما را در سایت زبان و ادبیات فارسی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6adabiyat315d بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 14 فروردين 1396 ساعت: 23:53